خبازی. شکاعی. شکاعی. (منتهی الارب). چرخه. آفتاب پرست. (صراح: شکاعی). گیاهی است آفتاب پرست و آن را به عربی خبازی و شکاعی خوانند. (برهان). شکاعی، گیاهی است باریک از داروها و آن را باب سنجاب و آفتاب پرست نیز گویند. (منتهی الارب)
خبازی. شُکاعی. شَکاعی. (منتهی الارب). چرخه. آفتاب پرست. (صراح: شکاعی). گیاهی است آفتاب پرست و آن را به عربی خبازی و شکاعی خوانند. (برهان). شکاعی، گیاهی است باریک از داروها و آن را باب سنجاب و آفتاب پرست نیز گویند. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان باوندپوربخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاور شاه آباد و 8 هزارگزی شمال چهار زبر واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 285 تن سکنه، آب آنجا از نهر کاشبنه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر قند و حبوب و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. زمستان به دیره سرپل زهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان باوندپوربخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاور شاه آباد و 8 هزارگزی شمال چهار زبر واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 285 تن سکنه، آب آنجا از نهر کاشبنه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر قند و حبوب و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. زمستان به دیره سرپل زهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
گیاهی است که آنرا آفتاب پرست گویند. بتازی خبازی و خباز و شکاعی و هندیش هلهل نامند. (آنندراج). نام گیاهی است که آنرا آفتاب پرست گویند. و به هندیش هلهل نامند. (هفت قلزم). آفتاب گردان (در تداول). بهندی هلهل. (دمزن) ، بازیچۀ اطفالست و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدائی از آن ظاهر شود. (برهان). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادفرا، بادفراه، بادفرنک، بادفرنگ، بادفر، بادفره، بادبرک، بادفرک، بادبر، بادپر، بادبره، بهنه، پهنه، فرموک، فرفروک، گردنای، فرفره، فرفر، شیربانگ، خذروف، خراره، دوامه، پل، گلگیس شود، کسی که قادر بکار کردن نباشد و لاف و گزاف گوید. (شعوری ج 1 ورق 160). کسی که حرف بسیار زند و هیچ کار از او نیاید. (رشیدی). کسی که فخر کند و منصب خود بر مردم عرض کند و بعربی فیّاش و بدین معنی بعضی بادبر گفته اند. (رشیدی). رجوع به بادغن، بادفر، بادبر، بادپر، بادفروش، بادپران، بادفراه، بادخوان شود، بمعنی بادپره یعنی تراشۀ چوب که در وقت تراشیدن چوب ریزند، گفته اند. (رشیدی)
گیاهی است که آنرا آفتاب پرست گویند. بتازی خبازی و خباز و شکاعی و هندیش هلهل نامند. (آنندراج). نام گیاهی است که آنرا آفتاب پرست گویند. و به هندیش هلهل نامند. (هفت قلزم). آفتاب گردان (در تداول). بهندی هلهل. (دمزن) ، بازیچۀ اطفالست و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدائی از آن ظاهر شود. (برهان). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادفرا، بادفراه، بادفرنک، بادفرنگ، بادفر، بادفره، بادبرک، بادفرک، بادبر، بادپر، بادبره، بهنه، پهنه، فرموک، فرفروک، گردنای، فرفره، فرفر، شیربانگ، خذروف، خراره، دوامه، پِل، گِلْگیس شود، کسی که قادر بکار کردن نباشد و لاف و گزاف گوید. (شعوری ج 1 ورق 160). کسی که حرف بسیار زند و هیچ کار از او نیاید. (رشیدی). کسی که فخر کند و منصب خود بر مردم عرض کند و بعربی فَیّاش و بدین معنی بعضی بادبر گفته اند. (رشیدی). رجوع به بادغن، بادفر، بادبر، بادپر، بادفروش، بادپران، بادفراه، بادخوان شود، بمعنی بادپَره یعنی تراشۀ چوب که در وقت تراشیدن چوب ریزند، گفته اند. (رشیدی)